Hogwarts

Hogwarts

Hello, welcome to the Harry Potter blog 🔮🎃We are cursed ⚡️🪄like a fairy tale

چی میشد اگه ؟

02:26 1402/06/25 - Witch

خب سلام سلام با یه چی‌میشد اگه در خدمت تون هستم 

تو پارت های چی میشد اگه فرض ها و سناریو هایی رو مینویسم تا ذهن تون رو درمورد پایانی متفاوت به چالش بکشه

 

چی‌میشد اگه تو قسمت ۳ هری پاتر (زندانی آزکابان) وقتی هرماینی یه مشت جانانه تقدیم دراکو می‌کنه ، دراکو حس ععجیبی رو در خودش حس کنه 

به مرور دراکو عاشق هرماینی بشه و برای همین بیشتر از قبل سربه سرش بزاره و ازیتش کنه تا هرماینی بهش توجه کنه 

در پایان سال تحصیلی مخفیانه یه هدیه به هرماینی بده که خود هرماینی هم نفهمه از طرف اونه 

سال بعد که سال چهارم هست ،هرماینی مورد حمله ی یکی از پسرای اسلیترین قرار بگیره ، درحالی که چوبدستیش در دست اون پسره قرار داره دراکو یه چندتا مشت جانانه تقدیم پسره می‌کنه ، و بعد هرماینی رو تا قلعه همراهی می‌کنه (بیرون قلعه بودن ) اما چون شب بوده هیچ کدوم جرات نمیکنن برن تو از ترس فیلیچ

برای همین تا صبح درکنار هم توی انبار جاروها مخفی میشن 

صبح وقتی هرماینی میخواد بره یه مشت دیگه هم نثار دراکو می‌کنه برای اینکه شب زیادی زبون درازی کرده (خبر نداره کل شب رو پای اون خوابیده بوده)

 

و در سال پنجم وقتی پدر دراکو افتاده زندان ، هرماینی و دراکو جزو معدود کسایی باشن که توی کریسمس داخل قلعه موندن 

اون موقع وقتی دراکو هرماینی رو مسخره می‌کنه ، هرماینی بزنه زیر گریه و به سمت یکی از دالان های قلعه فرار کنه 

 

دراکو هم دنبالش بره و وقتی بهش رسید ، بهش بگه چه حسی بهش داره

 

 

خب یه فرضیه بود 😂محال!! ، بنظرتون اگه این اتفاق می افتاد داستان روبه چه روالی می‌رفت ؟ 

(قابل توجه اینکه این باعث میشد هری تو جنگ شکست بخوره و ولدمورت پیروز بشه ، اگه گفتین چرا؟ )

واسه قسمت بعدی چی‌میشد اگه ، پیشنهادات تون رو برای پایان های بهتر بگید تا بنویسم 😍

 

 

💚جوجه ی من💚 _ P2 ( یکم هیجانیه آب قند یادتون نره)

✨های های✨

اومدم با پارت دوم رمان جوجه ی من✨🎃

اگه پارت اول رو نخوندید همین الان بخونش✨🎃

یکوچولو هیجانیه بی زحمت آب قند دستتون باشه✨🎃

برو ادامه مطلب رمانو بخون مگرنه به عمو ولدی میگم بزنه آورا کاداورات کنه✨🎃

چرا وایسادی؟!😐😑🔪

💚جوجه ی من💚 _P1

💚جوجه ی من💚 _P1

01:29 1402/06/20 - Bernadette

هلو من اومدم بعد از صد قرن😐😁

⚡رمان جدید و تازه آوردم براتون⚡

البته رمان خاطرات تام مارولو ریدل هم ادامه پیدا خواهد کرد و تام و آورا کداورا هاش هنوز در خدمتمون هست👌😐

خب سیب سبز های گرامی🍏😁 این رمان درباره:

یه دختر به نام اسنیکا وورمن هستش.(فکر میکرد)یه تینیجر معمولیه که داخل نیویورک زندگی میکنه.باباش مرده و مامانش دایما سفر کاریه و زیاد وقط نمیکنه بیاد خونه شون.پس طبیعتا اسنیکا هم زیاد نمیتونه باهاش رابطه برقرار کنه و این براش سوال برانگیز شده که ماموریت های مامانش چین🤔 تا اینکه یه روز یه نامه اط هاگوارتز برای اسنیکا میاد و این یود شروع قصه ی ما😁💚

میری ادامه مطلب رمان رو بخونی یا به عمو ولدی بگم بزنه آورات کنه😐

خاطرات:تام ماروول ریدل-پارت 1

سلام! نویسنده جدید هستم! برنادت و از اشنایی با شما خوشوقتم! در این داستان به تک تک صفحات خاطرات تام ماروول ریدل ملقب به:ولدمرت یکی از شخصیت های منفور دنیای فانتزی هری پاتر می پردازیم!امیدوارم از خواندن این رمان لذت ببرید!

رمان HUFFLE WOLF پارت ۱

رمان HUFFLE WOLF پارت ۱

14:17 1402/06/10 - Witch

_«سرم ها ، اونا دارن سرم هاشون رو در میارن ، فرار کنید !!»

سیلی از دانش آموزان ریز و درشت که زیر پایشان همدیگر را له می‌کردند و به سویی فرار می‌کردند درمیان پله های معلق گیر افتادند « گرگینه ها حمله کردند »

 

رمان HUFFLE WOLF روایتی خونین از ویرانه های هاگوارتز