هاگوارتز افسانه ای
هری ،رون و هرمیون از قطار پیاده شدند ...
هری از فکر دیوانه ساز ها بیرون نمی آمد ....
آنها هاگرید را دیدند و برای او دست تکان دادند ..
سال اولی ها سوار بر قایق های فانوس دار هاگوارتز شدند 🛶🕯
بقیه ی بچه ها منتظر کالسکه های بی اسب هاگوارتز شدند....
آنها پس از طی مسیری پر پیچ و خم به قلعه بیکران هاگوارتز رسیدند...
منظره قلعه هاگوارتز در آنجا بسیار زیبا بود
آنها از پلکان مرمری هاگوارتز عبور کردند
به سرسرا رسیدند ...
هری برای آغاز سومین سالش در هاگوارتز آماده بود
۴ میز گروه ها بسیار بلند بود در انتهای سرسرا میز اساتید هاگوارتز وجود داشت،سقف سرسرا بدون ابر پر ستاره بود ....
دامبلدور در مرکز میز بزرگ اساتید هاگوارتز قرار داشت..
همه گروه ها بر سر جای خود نشستند ....
کمی بعد سال اولی ها از راه رسیدند ...
مراسم گروهبندی شروع شده بود....
کمی بعد از مراسم دامبلدور لب به سخن گشود...
او به آنها در باره سیریوس بلک اخطار داد و درمورد دیوانه ساز ها ....
بعد از سخنان او فوری ضروف زیبای طلایی رنگ هاگوارتز و میز ها پرو از غذا های رنگارنگ شد...
همه شروع به خوردن کردند ...
همه از نوشیدنی های خوشمزه کره ای و کدو حلوایی لذت می بردند 🍻🍷
کمی بعد غذا ها ناپدید شدند و ضروف دوباره تمیز و درخشان شدند ....
سپس دوباره میز ها رنگارنگ تر از قبل شدند و پر از دسر شدند🍨🍰
چند دقیقه بعد ...
دوباره دسر ها ناپدید شدند و ضروف تمیز شدند همه فهمیدند که وقت رفتن به سالن اجتماعات گروه خود بروند ...
همه به سمت سالن اجتماعات گروه خود رفتند و همه شروع به صحبت با یکدیگر کردند و بعد از آن همه به خوابگاه های خود رفتند.....