افسون
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎♧♤♡♡♡♡♡♡♡♡♤♧▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
هری ،رون و هرمیون کتاب کوچکی که جلدی قهوه ای رنگ داشت و عرض صفحات آن به ۷ سانتی متر میرسید در دست داشتند ....
آنها از دیوار های پر از قاب عکس های مختلف و بزرگ و کوچک میگذشتند چند پله آن طرف تر تغییر جهت میدادند ....
رون با بینی کشیده و پر از کک و مکش نفش نفس میزد ..
سر انجام به کلاس پروفسور فیلیت ویک رسیدند ...
مالفوی در نیمکت آخر نشسته بود و پوزخندی تحویل
آنها داد هنوز نیمی از بچه ها به کلاس نرسیده بودند
هری و رون در کنار یکدیگر نشستند، هرمیون نیز در کنار پروتی پتیل نشست ،
پروفسور فیلیت ویک که مردی لاغر اندام و کوتاه قد بود بخاطر اینکه قدش کمی بلند تر بنظر برسد زیر پایش چند کتاب قطور زیبا گذاشته بود ....
کمی بعد بعضی از بچه های هافلپاف و گریفیندور رسیدند ...
پروفسور فیلیت ویک لب به سخن گشود :
امروز افسون کار آمدی خواهیم یاد گرفت...
پانسی پارکینسون دختر از گروه اسلیترین با دار و دسته اش قهقه زدند پروفسور فیلیت ویک توجهی نیز به آنها نکرد ....
و دوباره شروع به ادامه سخنش شد :
همه لطفا صفحه ۳۰ کتابتون رو باز کنید ...
افسون :
پروتگو ماکسیما فیانتو دووری ریپلو این میناتور (این افسون ،طلسم محافظ نیز نام دارد که باعث میشود از یک چیز محافظت کند و نامرئی کند اگه میخواهید از برای یک فضای بزرگ این افسون را به کار ببرید پیشنهاد میشود با چند چوبدستی این سپر را درست کنید )
دوباره زنگ به صدا در آمد ....
پروفسور فیلیت ویک ادامه داد:
در جلسه بعدی توضیح مختصر تری خواهم داد....
بچه ها با عجله از پلکان مرمری عبور کردند هرمیون پیشنهاد کرد که در این ساعات که کلاسی ندارند به کتابخانه بروند ...
______________♤♤♡♡♡♤♤♤________________
خب این جلسه چطور بود امروز تکلیف ندارید :')))